تقسیم دنیا به مذموم و غیر مذموم
برداشتی از کتاب معراج الساده مرحوم نراقی (رض)
بدان ای جان برادر ! دنیا دشمن خدا و بندگان خداست ، اعم از دوستان و دشمنان او .
اما دشمنی او با خدا آن است که : راه بندگان او را زد و ایشان را به زخارف خود فریفت .
و از این جهت خدا از روزی که آن را آفریده نظر بر آن نیفکند . و اما عداوت آن بادوستان خدا به این است که : خود را هر لحظه به نوعی می آراید . و در نظر ایشان جلوه می دهد . و نعمتهای خود را بر ایشان عرضه می کند ، تا صبر بر ایشان دشوار گردد . وحلاوت ترک دنیا در کام ایشان تلخ و ناگوار شود . و اما دشمنی او با دشمنان خدا به این است که : دام خود
را در راه ایشان افکنده به مکر و فریب ایشان را به دام می کشد . وگردن آنها را به کمند خود در می آورد . و با ایشان نرد محبت و دوستی می بازد ، تا دلهای آنها را به خود کشیده از خدعه خود ایشان را ایمن و دلشان را به خود مطمئن ساخته به یکبار دامن خود را از دست ایشان می رهاند و ایشان را در پشیمانی و ندامت و اندوه وحسرت می نشاند . پس آن بخت برگشتگان به کناری می آیند همه سود و سرمایه درباخته ، و خود را از سعادت ابدی محروم ساخته ، آتش حسرت در کانون سینه هایشان افروخته ، و دلهایشان به آتش بی برگی سوخته ، در فراق عجوزه دنیای غدار ناله های زاراز دلهای افکار برمی آورند . و از مکر و فریب آن ، آه های آتشبار می کشند .
حقیقت خود دنیا چیزی است . و در حق بندگان ، چیز دیگر و اولی که زمین و اعیان موجود در آن
باشد ، بدی و مذمتی ندارد .
بلکه دنیای مذموم آن دنیای در حق بندگان است ، که دلبستگی ایشان به اعیان مذکور ، وگرفتاری ایشان به آنها ، و استیفای لذات خود از آنها باشد . و دانستی که : این نیز بر دوقسم است :
یکی آنکه : علاقه به آن ، و گرفتاری به اصلاح آن ، و التذاذ از آن ، به آن جهت بودکه : وسیله آخرت باشد و به کار سرای جاوید بیاید . و این قسم نیز ممدوح و مستحسن است .
و قسم دیگر ، آن قسمی است که : به زبان همه پیغمبران ، ملعون ، و در همه ملل وادیان مذموم است . و آن ، این است که : علاقه و گرفتاری و التذاذ از آن ، نه از پی اصلاح امر آخرت باشد و نه در تهیه سفر عالم قدس به آن احتیاجی بوده باشد ، بلکه به مجردخواهش نفس باشد ، و هوا و هوس ، عبارت از همین لذات است ، که خداوند - رؤف - بهشت را وعده فرموده است به هر که خود را از آن باز دارد . و همین علاقه است که :
بیشتر امراض دل از آن متولد می شود . و منشا بسیاری از صفات خبیثه می گردد ، چون :
ریا و حسد و حقد و عداوات و کبر و دغل و تفاخر و حب مدح و سوء ظن و طمع وحرص و امثال اینها . و همین گرفتاری بدن است که : آدمی را از کار آخرت باز می دارد ، زیرا که : این گرفتاری عبارت از :
شغلهای دنیویه ، از : حرف و صناعتهایی که مردم خود رابه آن مشغول ساخته اند ، به نحوی که خود و خالق خود را بالمره فراموش کرده اند ، و ازکاری که به جهت آن خلق شده اند غافل مانده اند . و اگر بدانند که : فایده این کسبها وشغلها چیست و به قدر ضرورت خود را مشغول آنها کنند کجا به دنیا چنین فرومی روند و روز و شب خود را به آن صرف می نمایند .
ولیکن چون حکمت آمدن به دنیا و قدر نصیب خود از این عاریت سرا را نفهمیدند ، پا از قدر حاجت بالاتر نهاده و خود را به مشاغل دنیویه گرفتار کردند . و چون از عقب هر شغلی مشغله دیگر ، بلکه چندین مشاغل بی نهایت به یکدیگر متصل می شود ، به این جهت از مقصود باز می مانند و به مشغله های بی حد گرفتار می شوند .
آری : شغل دنیا چنین است ، چون در یک شغل گشوده شد در ده شغل دیگر از پی آن وا می شود . و هر یک از آن ده در را نیز درهای دیگر از عقب می رسد . و همچنین الی غیر النهایه . آری گویا دنیا چاهی است عمیق ، که نهایتی از برای عمق آن نیست . و از برای آن طبقات بی نهایتی است ، هر که به طبقه اول آن افتاد از آنجا به طبقه پائین تر می افتد و ازآنجا به طبقه دیگر و همچنین همیشه در پائین افتادن است . نظر کن ببین که : آنچه راانسان به آن محتاج است منحصر است به : خوراک و پوشاک و مسکن . و از برای تدارک اینها پنج صنعت حادث شد که : زراعت است و
شبانی و بافندگی و بنائی واقتناص ، که عبارت است از : دست آوردن مباحات به : صید کردن و معدن شکافتن وخارکنی و هیمه شکنی . و بر هر یک از این پنج صنعت صنعتهای بسیار مترتب شد . با این همه صناعتها که در دنیا ملاحظه می کنی پیدا شد و هیچ احدی نیست مگر اینکه مشغول به یکی یا بیشتر از این شغلها هست ، و به جهت اخذ کردن این سه چیز تمام عالم مشغول شده اند مگر اهل بطالت و کسالت که از بدو طفولیت به هرزگی نشو و نما یافته اند و به این جهت لابد شده اند که از آنچه دیگران تحصیل می کنند اخذ نمایند و به این سبب دوشغل خبیث رذل هم رسید که یکی دزدی و دیگری گدائی است . و هر کدام از اینها نیزانواع بسیار و اقسام بی شمار دارند .